♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .
♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .

الهام چرخنده و باحجاب شدن دختری بدست او


سلام ...


این کلیپ دیدنش خیلی ارزش داره هم صحبتهای اول خانم چرخنده هم اتفاقی که آخر کلیپ میفته


فکر میکنم هفتادمین دختریِ که با عنایت خدا و فاطمه زهرا(س) به دست الهام چرخنده چادری میشه



هیچکدومِ ما کامل نیستیم!اگه فکر میکنید از این دخترخوش غیرت کمتر نیستید و میتونید تغییر کنید حتما به صحبتای الهام


 چرخنده گوش کنید






شما در حق من ظلم کردید ...

سلام
نام من چادر است ..نام مادرم حجاب و پدرم عفاف است …
روزگارم بد است و از همه شما دلگیرم …

شما از من که میراث خانمی پهلو شکسته هستم خوب محافظت نکردید ، هیچ وقت یادم نمیرود … از کوچه تا بین در و دیوار همیشه همراهش بودم وقتی زمین خورد ، خاکی شدم … وقتی سیلی خورد ، در صورتش بودم ، وقتی بین در و دیوار محسنش سقط شد ، خونی شدم … خوب میدانم چه دردی کشید تا من را برای شما به ارث گذارد…
و شما با من چه کردید ؟؟؟ شما کار را به جایی رساندید که میخواهند مرا با زور و بگیر و ببند به دیگران غالب کنند و من خوب میدانم چرا کارم به اینجا کشیده شده … از شماست که برماست …
شنیدم که میگفتید اگر میخواهی کسی را خراب کنی از او بد دفاع کن و شما با من همین کار را کردید !
اگر شمایی که خود را وارثان من میدانید درست رفتار میکردید و حرمتم را حفظ میکردید وضعیت من اینگونه نبود …
عده ای مرا تبدیل به استتاری برای گناهانتان کردید تا بگویند فلانی زیر چادر هر کاری میکند و باعث شدید قداستم کمرنگ شود …
مرا وسیله تکبر و فخر فروشی و خود برتر بینی کردید …
مرا تبدیل به شنلی کردید تا در میان سیاهی من ، رنگی بودن کفش و جوراب ها و مانتوهای رنگارنگتان بیشتر جلوه کند …
عده ای مرا به تمسخر گرفتید و از میان من دست های عریان و موهایتان را بیرون گذاشتید …
مرا به هر جایی بردید … از شانه به شانه ی نامحرم در تاکسی و دانشگاه و میان پسر ها تا کافی شاپ و محیط های فاسدتر …
هنر پیشه هایتان مرا فقط برای فیلم بازی کردن خواستند و شما هم با من فیلم بازی کردید تا در نقش دختری معصوم باشید …
به سیاهی رنگم ایراد گرفتند … و شما سعی کردید مرا عوض کنید !!!
عده ای از شما به من مدل دادید ، تقصیر خودتان را گردن من انداختید و شکل مرا عوض کردید تا مثلا محبوب تر شوم … مرا تبدیل به مانتوهای براق و لبنانی و ملی و اندامی کردید …
شما به میراث فرهنگیتان دست نمیزنید و آن را تغییر نمیدهید اما در من که میراثی گرانبهاتر بودم دست بردید و هویتم را از من گرفتید …
به من خیانت کردید و من را که قرار بود جلوی زینت ها را بگیرم تبدیل به زینت کردید ، از زیر من روسری های رنگارنگ بیرون زدید و یادتان رفت برای چه چیز آمده ام و اگر قرار بود زیبا باشم زیبا به شما میرسیدم …
شکایت شما را خواهم کرد …
به شما توصیه میکنم به جای عوض کردن و مدل دادن به من خودتان را عوض کنید ، به جای اینکه مرا به شوی لباس بکشانید نگاهی به خودتان بیندازید شاید ایراد از خودتان باشد …



98271673938788998071.jpg




من یک محجبه ام.



76.gif

░░░░░░░░░░من یک محجبه ام░░░░░░░░░░
لطفا مرا مسخره کنید. 
چرا که نوح را مسخره کردند. (هود (11):38)
موسی را مسخره کردند. (شعراء (26): 25) 
عاد را مسخره کردند. (احقاف (46): 26) 
و در یک کلمه مسخره شدن، تنها شکنجه ی مشترکی بود که همه ی پیامبران آن را تجربه کردند. (حجر (15):11)
سخت ترین شکنجه ای که بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وارد آمد. تا آن که خدا برای دلجویی رحمه للعالمین اینگونه فرمود: (اگر تو را استهزا کنند نگران نباش،) پیامبران پیش از تو را (نیز) استهزا کردند. (انعام(6):10 و رعد (13): 32 و انبیاء (21): 41). 
اما بدانید خداوند وعده داده است: از آنان روى گردان! ما شرّ مسخره کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد. (حجر (15) :95)
تادر روز قیامت بگویند:«افسوس بر من از کوتاهی هایى که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره‏ کنندگان (آیات او) بودم!»
(زمر (39): 56)
76.gif

و یا یک اسلحه..


خواهرم :
اگر حجابت را یک پیام بدانی، و یا یک اسلحه،
در محیط کفر هم بروی از خودت دورش نمی کنی،

اما اگر ندانی چرا حجاب داری و یا چادری می پوشی هر از گاهی در مقابل جوانی که می ایستی سعی می کنی در برابر باد باشی تا کمکی باشد برای کنار رفتن چادرت، همان چادری که ندانستی چرا پوشیدی.

بله خواهرم حجاب تو می تواند یک عادت باشد،
یک تظاهر باشد،
و یا یک اجبار باشد،

اما بیا کاری کن که حجاب تو یک انتخاب عاقلانه و حافظ پاکی و عصمت تو باشد،حجابت نمایی از بندگیت باشد....


درفرهنگ آزادی...

از خاطره اش در مورد سفر به فلان کشور می گفت



((ساعت 3 شب بیرون بودم زن رفتگر را می دیدی که در اون دل شب تک وتنها کار می کرد و کسی باهاش کار نداشت))

شاید منظورش این بود اگر او در ایران بود امنیتش به خطر می افتاد

برای این منظورش پاسخ مناسبی داشتم

اما آنچه فکر منو به خود مشغول کرد این سوال بود


در پناه خانواده بودن و تربیت فرزند را اسارت نامیدیم و نام  کارگری و چشمداشت به حقوق بیرون منزل را ؛ آزادگی نامیدیم

آنچه در این فرهنگ آزادگی برای زنان تعریف شد (و نه آنچه توسط خالق هستی برای زنان تعریف می شد)

نوزادان و خردسالانی را می بینی که خواب آلود صبح زود ؛ به آسایشگاه کودکمندان سپرده می شوند تا کمبود بالین مادر را احساس نکنن


در این فرهنگ آزادگی

در سردی زمستان خورشید بالا نیامده ؛ زنانی را در کنار خیابانها و زیر پلها بخود پیچیده می بینی که منتظر اتوبوس شرکتشان ایستاده اند و یا پا به پای مردان برای سوار شدن به مترو یا اتوبوس می دوند

در این فرهنگ آزادگی

زنان کرکره خشکیده  مغازه ها را بالا می کشند به امید نانی یا نوایی

در فرهنگ آزادگی

زن می تواند راننده تریلی شود ؛ در معادن کار کند ؛ به سربازی برود و مثل کارگران در محلهای بخصوص ؛ منتظر پیمانکاران جنسی خود باشد

در فرهنگ آزادگی

دیگر از اون لطافتهای  زنانه در خانواده خبری نیست که دل هر مردی را آب کند و او را به انگیزش و کار وادار کند و ناموس حرف اول را بزند


در فرهنگ آزادگی
می توانی دردهایی که در چین و چروکهای صورت زنانه شان  نوشته شده بخوانی

دستها و خستگی های مردانه اش را ببینی


در این فرهنگ

به او یاد داده اند آزادگی یعنی به تنهایی می تواند گلیمش را از آب بیرون بکشد

آزادگی یعنی نه توسری نه روسری

به او گفتند هچون مردان می تواند مشت بکوبد ؛ فحشهای آبدار بگوید؛ برای التیام اعصابش سیگار بکشد و با قرص بخوابد

دیگر در اینجا ؛ جمله خانومها مقدمند معنی ندارد

در این فرهنگ
دیگر تشخیص اینکه کسی که از روبرو می آید زن است یا مرد برای تو دشوار خواهد بود

در این فرهنگ

فست فودها و غذاهای آماده ؛ جای قرمه سبزی های تو را خواهند گرفت



منبع:دختران ماه پیشونی

چادر مشکی ...

خواهــرم...


چـادر مشـکیِ تو برایت امنیـت می آورد ...


خیالت راحـت !!!


گرگ ها همیــشه به دنبال شنل قـرمـزی ها هستند ...



همــراه همیشگی...

گاهـــی

کسـی همراهیـَت نمـی کند

کسـی تو را نمـی فهمد

کسـی هم قدمـت نمی شود

خستـه می شوی از همه چیـز

مــی خواهــی از ایـن دنیــا پیــاده شوی

سخـت است...

و مـــن این روز ها

هم چنــان قدم می زنم

با همــآن همـراه همیشگــی

«حریم مشکــی من»


چــادرمـــ!






+خواهر چادر
ی من..این پارچه ای که به سر اندآختــی،جنسش فرق داره،حــرمت داره!