♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .
♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .

درفرهنگ آزادی...

از خاطره اش در مورد سفر به فلان کشور می گفت



((ساعت 3 شب بیرون بودم زن رفتگر را می دیدی که در اون دل شب تک وتنها کار می کرد و کسی باهاش کار نداشت))

شاید منظورش این بود اگر او در ایران بود امنیتش به خطر می افتاد

برای این منظورش پاسخ مناسبی داشتم

اما آنچه فکر منو به خود مشغول کرد این سوال بود


در پناه خانواده بودن و تربیت فرزند را اسارت نامیدیم و نام  کارگری و چشمداشت به حقوق بیرون منزل را ؛ آزادگی نامیدیم

آنچه در این فرهنگ آزادگی برای زنان تعریف شد (و نه آنچه توسط خالق هستی برای زنان تعریف می شد)

نوزادان و خردسالانی را می بینی که خواب آلود صبح زود ؛ به آسایشگاه کودکمندان سپرده می شوند تا کمبود بالین مادر را احساس نکنن


در این فرهنگ آزادگی

در سردی زمستان خورشید بالا نیامده ؛ زنانی را در کنار خیابانها و زیر پلها بخود پیچیده می بینی که منتظر اتوبوس شرکتشان ایستاده اند و یا پا به پای مردان برای سوار شدن به مترو یا اتوبوس می دوند

در این فرهنگ آزادگی

زنان کرکره خشکیده  مغازه ها را بالا می کشند به امید نانی یا نوایی

در فرهنگ آزادگی

زن می تواند راننده تریلی شود ؛ در معادن کار کند ؛ به سربازی برود و مثل کارگران در محلهای بخصوص ؛ منتظر پیمانکاران جنسی خود باشد

در فرهنگ آزادگی

دیگر از اون لطافتهای  زنانه در خانواده خبری نیست که دل هر مردی را آب کند و او را به انگیزش و کار وادار کند و ناموس حرف اول را بزند


در فرهنگ آزادگی
می توانی دردهایی که در چین و چروکهای صورت زنانه شان  نوشته شده بخوانی

دستها و خستگی های مردانه اش را ببینی


در این فرهنگ

به او یاد داده اند آزادگی یعنی به تنهایی می تواند گلیمش را از آب بیرون بکشد

آزادگی یعنی نه توسری نه روسری

به او گفتند هچون مردان می تواند مشت بکوبد ؛ فحشهای آبدار بگوید؛ برای التیام اعصابش سیگار بکشد و با قرص بخوابد

دیگر در اینجا ؛ جمله خانومها مقدمند معنی ندارد

در این فرهنگ
دیگر تشخیص اینکه کسی که از روبرو می آید زن است یا مرد برای تو دشوار خواهد بود

در این فرهنگ

فست فودها و غذاهای آماده ؛ جای قرمه سبزی های تو را خواهند گرفت



منبع:دختران ماه پیشونی

نظرات 3 + ارسال نظر
محدثه جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 22:50 http://www.sayeeroshan.blogsky.com

سلام عزیزم
قشنگ بود
مـــــــــــرسی

سلام آبجی..ممنون ازت

فاطمه شادکانی شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 09:24 http://hamishebahar-92.blogfa.com/

سلام عزیزم ...

خیلی خوندنی و تامل برانگیز و البته کمی تا قسمتی ابری تاسف بر انگیز بود.

سلااااااام

و کاش برای بعضی ها وجدان برانگیز(!) باشه :))

رنگ شب شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 18:44

کامنت من کووووووووووووووووووووو؟

چه بود کامنت شما استاااااااد؟ :))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد