♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .
♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .

دارند به انتظارمان میخندند..!


  http://s5.picofile.com/file/8146320368/untitled3.bmp

برگرد که بر بهارمان میخندند

یک عده به حال زارمان میخندند

انقدر نبودنت به طول انجامید

دارند به انتظارمان میخندند


( اللهم عجل الولیک الفرج )


منبع:آبیِ فیروزه ای



بر مـشامم میرسد..هـرلحظـــه بوی کربـلـا...



محرم نزدیک است،حواست که هست؟
حسین (ع) را منتظرانش کشتند و اینک تویی و این زمانه آخر! این بقیة الله، این الطالب بدم المقتول بکربلا.
حواست که هست؟ محرم دگری آمد و صدای قافله‏ی عشق می‏آید …
مبادا در کوفه بمانی و فریاد هل من ناصر ینصرنی حسین را بی‏پاسخ بگذاری؛ حسین اکنون منتظر لبیک توست…
لبیک یا حسین (ع)



بــرکه‏ای پــــر از پـــر پــروانــه ...


ظهر بود؛

گرم و تن‏سوز؛ خاک‏ها، از شلاق شعله‏های خورشید، زخمی.
ظهر بود که صدای صاعقه زمان، حادثه‏ای را رقم می‏زد.
صدا، پروانه‏ای می‏شد که روی هزاران شانه خسته و خاک‏گرفته می‏نشست.
برکه، خودش را تا مرز دریا شدن باور کرده بود.
برکه، روی پاهایش ایستاد و موج موج خنده بر چهره میهمان‏ها پاشید.
برکه، ایستاده بود و بهار را در آغوش می‏کشید.
برکه، تمام پروانه‏های تنش را در آسمان آبی صحرا رها کرده بود و در خودش نمی‏گنجید.
غدیر دیگر برکه نبود.
«غدیر ای باده‏گردان ولایت 
رسولان الهی مبتلایت 
ندا آمد ز محراب سماوات 
به گوش گوشه‏گیران خرابات 
رسولی کز غدیر خم ننوشد 
ردای سبز بعثت را نپوشد» 
غدیر دف می‏زد و بر طبل‏های شادی می‏کوبید.
ناگهان، دست‏های خورشید، در دست‏های وحی گره خورد.
آسمان خودش را روی پاهای خورشید انداخت.
تمام ستاره‏های آسمان، به شب‏نشینی چشمان خورشید آمدند.
دست‏های وحی، بالا می‏رفت و دست‏های خورشید را بالاتر می‏برد.
هزاران باور، می‏دیدند و تبریک می‏گفتند.
«اشهد انک امیر المؤمنین الحق الذی نطق بولایتک التنزیل و اخذ لک العهد علی الأمه».
غدیر فریاد می‏کشید و دهان‏های تعجب، خشک شده بود.
غدیر فریاد می‏کشید و صدای پای بهار، تا آسمان هفتم پیچیده بود.
غدیر فریاد می‏کشید و رسول، طنین صدایش را در برکه به نجوا نشانده بود.
«من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».



"ابراهیم قبله آرباطان"




عید قربان عید روزی نو و انسان نو است


********************


بـه گـرد کعبـه می گـردی پریشان          کـه وی خود را در آنجا کرده پنهان


اگــر در کعبــه می گـــردد نمـایـان          پس بگرد تا بگردی بگرد تا بگردی

 

در اینجا باده مینوشی ، در آنجا خرقه می پوشی ، چرا بیهوده میکوشی


در اینجا مـــــردم آزاری ، در آنجا از گنـــــــــــــه عاری ، نمی دانم چه پنداری

 

در اینجــا همـــدم و همسایــــه است در رنــج و بیمــاری


تو آنجا در پی یاری


چــه پنـــداری کجــــا وی از تـــو می خواهـد چنین کــاری

 

چه پیغــامـــی که جــز بــا یــک زبــــان گفتـــن نمی داند


چه ســلطانی که جــز در خـــانـــه اش خفتــن نمی داند


چه دیداری که جز دینار و درهم از شما سفتن نمی داند

 

به دنبال چه می گردی که حیرانی


خـرد گم کرده ای شاید نمی دانی

 

همـــای از جــــان خـــود سیری           کـــه خـــامـــوشی نمی گیـــری


لبت را چون لبــــان فرخی دوزند           تو را در آتش اندیشه ات سوزند


هــــــــزاران فتنـــــــه انگیـــــــزند           تــــو را بـــر سر در میخانه آویزند



********************


  عید قربان، پرشکوه‌ترین ایثار و زیباترین جلوه‌ی تعبد در برابر خالق یکتا
 
بر شما مبارک
 
زندگی‌تان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه زمزم


روز معاشقه نفس با خـــ ـــــــدا


روز عرفه، روزی است که خداوند توبه داوود و آدم (ع) را قبول فرمود. در عظمت و بزرگی روزعرفه و قبولی توبه در آن، همین روایت بس که امام صادق(ع) فرمود: من لم یغفر له فی شهر رمضان لم یغفر له الی قابل الّا ان یشهد عرفه؛ کسی که در ماه رمضان بخشیده نشود، برای او بخششی، (در مواقع دیگر سال) نخواهد بود جز اینکه در عرفه حاضر باشد.

در خبری از رسول خدا(ص) است که فرمود: در ذی الحجه شبی است که آن سیّد شبهاست و آن شب ابراهیم خلیل است و در این شب خدای تعالی توبه داوود را قبول کرد و آن شب عرفه است. هر که در این شب عملی کند از عبادت، او را مزد صد و هفتاد سال عبادت دهند و دعایش را اجابت کنند.


 

عرفه آمد و من باز مصفا نشدم، 

حاجی معتکف یوسف زهرا نشدم، 

همه گشتند سفید و دل من هست سیاه

 باز هم شکرکه پیش همه رسوا نشدم !




باز هم جمعه دیگر گذشت...


رفیق حادثه هایی به رنگ تقدیری
اسیر ثانیه هایی شبیه زنجیری
 
در این رسانه ی دنیا میان برفک ها
نه مانده از تو صدایی نه مانده تصویری
 
رسیده سن حضورت به سن نوح اما
شمارِ مردم کشتی نکرده تغییری
 
هزار جمعه ی بی تو گذشته از عمرم
هزار سال پیاپی دچار تأخیری
 
شبیه کودک زاری شدم که در بازار...
تو دست گمشده ها را مگر نمی گیری؟


کاظم بهمنی

اللهم عجل لولیک الفرج


جمعه شد و لنگ ظهر بیدار شدیم!!!


ازشنبه درون خود تلنبار شدیم/تا آخر پنج شنبه تکرار شدیم 

خیر سرمان منتظر دیداریم/ جمعه شد و لنگ ظهر بیدار شدیم


شهادت امام محمد باقر(ع)



سالروز شهادت جانسوز نهال گلشن دین، نور دیده زهرا(س)
سپهر دانش و بینش، امام محمد باقر(ع) تسلیت باد . . .



والپیپر های شهادت امام محمد باقر (ع) ، عکس شهادت ، عکسهای شهادت امام پنجم شیعیان


امام محمد باقر(ع) :


سخن نیک را از هر کسی ، هر چند به آن عمل نکند ، فرا گیرید .

بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (170)




چـــ ــــرا پرونـــده اتــــــ امـــضاء نـــدارد. . .!



قبامت بی حسین غوغا ندارد

شفاعت بی حسین معنا ندارد

حسینی باش که در محشر نگویند

چرا پرونده ات امضاء ندارد



خدای خوبی داریم . . .



خدای خوبی داریم . . .

آنقدر خوب که با هر مقدار بار سنگین گناه ،

اگر پشیمان شویم و توبه کنیم باز هم مهربانانه ما را می بخشد . . .

و آنقدر بخشنده است که باز فرصت جبران را در اختیارمان می گذارد . . .

آری خدای خوبی داریم ...

خدایی که مشتاقانه ما را می نگرد ،

با چنین خدای بخشنده و مهربانی ؛

ناامیدی از درگاهش معنایی ندارد . . .

شهدا! برای ما حمدی بخوانید که شما زنده اید و ما مرده …


گفتند از تو بنویسم، برای تو بنویسم، و شاید برای آیندگان تو. نمی دانستم از کجا باید شروع کرد! از چه باید گفت که از تو گفتن هم دشوار است و هم نهایت ندارد!

چه می توان گفت از کسی که حی است و نیست؟!
چه می توان گفت از کسی که رفته است و هست؟!

چه می توان گفت از توئی که بخاطر ما از خود گذشتی ولی ما هنوز حتی حرمت خونتان را نیز درک نکرده ایم!
چه بگویم؟! برای که بگویم؟ این روزها گوش ها همه کر است و چشم ها همه کور! نه چشم دلی مانده و نه چشم عقلی!
قانون مان قانون سود و زیان است! برای منفعت خود حاضریم حتی خون شما را پایمال کنیم، و حتی برای منافع خود از نام شما سوء استفاده می کنیم! برای حفظ منافع خود حرف هایتان را گزینش کرده و به جان ها تزریق می کنیم!
حتی دیگر نزدیکان تان نیز شما را باور ندارند! نه حرفتان را، نه راهتان را  مگر نه اینکه راهتان راه ولایت بود و حرفتان دفاع از ولایت؟! پس چه شد آن همه ادعا؟! ادعای پیروی و سیران در راهتان را داریم اما ...
چه بگویم؟! از که بگویم؟! از چه بگویم؟! برای که بگویم؟!
دیگر حتی از بردن نام مقدستان هم شرم داریم! آنقدر در باطل پیش رفته ایم که راه شما را گم کرده ایم! حتی واژه هایمان نیز رنگ و بوی ریا دارد و باطل تنها یک چیز می گویم، نه از خودم که کلام من دون تر از مقام شماست، از کلام مردی می گویم که مرد بود، چون شما، پوینده ی راه بود، و چه خوش به شما پیوست که:ای شهید
ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای ، دستی بر آر و ما قبرستان نشینان این عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش ...