قبامت بی حسین غوغا ندارد
شفاعت بی حسین معنا ندارد
حسینی باش که در محشر نگویند
چرا پرونده ات امضاء ندارد
اگر از غرب به" آزادی" بنگری،"آزادی" قبل از "انقلاب" است اما اگر از سمت"امام حسین(ع)" نگاه کنی،"آزادی "بعد از "انقلاب" است پس بنگر ! کدامین سو ایستاده ای؟ سمت امام حسین(ع) یا سمت غرب!!!؟؟؟؟
سلام...که خداروشکر این "سین" همیشه اول گفتوگوهامون هست
الآن دقیقا تو سالی هستیم که شاید خیلی هامون برنامه های بزرگ و عجیبی واسش ریخته بودیم،قول هایی دادیم به خیلی ها که تو سال 93 اجراش کنیم..چقدرم بازندست کسی که قول به خداش میده و عمل نمیکنه! که ان شاءالله شما جزو این دسته نیستی و نخواهی بود
بگذریم..
اگه برای یه لحظه مشکلاوغصه ها رو کنار بذاریم خدایی امسال سال قشنگیه!
امسال با جمعه شروع شد،با جمعه هم تموم میشه
این یعنی چی؟
بهترین موقعیت واسه اینکه خودتو پیدا کنی،استعدادهاتو،خوبی هاتو،"هدفتو" !
مطمئن باش بیشتر از من و تو آقا منتظرمونه
امام عصرمون منتظره ببینه بین این همه شیعه کی غرق تبریکای عید نمیشه؟کی ایام فاطمیه رو فراموش نمیکنه؟چندنفر تو ایام فاطمیه مثل امامشون عزادار میشن؟
نحن حجج الله علی خلقه و فاطمة حجة الله علینا
یعنی
همونطوری که ما آدمای دنیا،وقتی تو زندگی به مشکل می خوریم، دست به دامن
حجت های خدا می شیم که دستمون رو محکم تر از همیشه بگیرن و نجاتمون بدن،
حجت
های خدا هم،وقتی مشکلی براشون پیش میاد،متوسل میشن به چادر خاکی مادرشون و
از حجت خدا بر حجج خلق،می خوان برای حل مشکلشون دعاکنه.
"یعنی
هزارسال است،مردی،شما را واسطه قرار میدهد برای تمام شدن روزهای غربتش.مردی
که سال هاست منتظر جواب دادن به ندای ادرکنی شماست.شما دعاکنید،بزرگترین
گره عالم حل شود.گره ای که فرزند غریبتان را بیشتر از همه مضطر کرده.شما که
محور آفرینش اید،با دست مجروجتان برای مضطری فرزندتان دعا کنید...دعای شما
زودتر مستجاب میشود..."
خدایا کمکمون کن...فراموش نکنیــم
خواب بودم، خواب دیدم مرده ام، بی نهایت خسته و افسرده ام
تا میان گور رفتم دل گرفت،قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
روی من خروارها از خاک بود... وای، قبر من چه وحشتناک بود!
بالش زیر سرم از سنگ بود... غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود
هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت. سوره ی حمدی برایم خواند و رفت
خسته بودم هیچکس یارم نشد، زان میان یک تن خریدارم نشد
نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی...ترس بود و وحشت و دلواپسی
ناله می کردم ولیکن بی جواب، تشنه بودم، در پی یک جرعه آب
آمدند از راه نزدم دو ملک، تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟
گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود، لرزه بر اندام من افتاده بود!
هر چه کردم سعی تا گویم جواب... سدّ نطقم شد هراس و اضطراب
از سکوتم آن دو گشته خشمگین، رفت بالا گرزهای آتشین
قبر من پر گشته بود از نار و دود، بار دیگر با غضب پرسش نمود:
ای گنه کار سیه دل، بسته پر... نام اربابان خود یک یک ببر
گوئیا لب ها به هم چسبیده بود... گوش گویا نامشان نشنیده بود
نامهای خوبشان از یاد رفت! وای، سعی و زحمتم بر باد رفت
چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد...بار دیگر بر سرم فریاد کرد:
در میان عمر خود کن جستجو، کارهای نیک و زشتت را بگو
هر چه می کردم به اعمالم نگاه، کوله بارم بود مملو از گناه
کارهای زشت من بسیار بود... بر زبان آوردنش دشوار بود
چاره ای جز لب فرو بستن نبود، گرز آتش بر سرم آمد فرود
عمق جانم از حرارت آب شد...روحم از فرط الم بی تاب شد
چون ملائک نا امید از من شدند، حرف آخر را چنین با من زدند:
عمر خود را ای جوان کردی تباه... نامه اعمال تو باشد سیاه
ما که ماموران حق داوریم! پس تو را سوی جهنم می بریم
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود... دست و پایم بسته در زنجیر بود
نا امید از هرکجا و دل فکار؛ می کشیدندم به خِفّت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد، از جنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان، دیگران چون نجم و او چون کهکشان
صورتش خورشید بود و غرق نور...جام چشمانش پر از خمر طهور
لب که نه، سرچشمه ی آب حیات، بین دستش کائنات و ممکنات
چشمهایش زندگانی می سرود... درد را از قلب انسان می زدود
بر سر خود شال سبزی بسته بود، بر دلم مهرش عجب بنشسته بود
کِی به زیبائی او گل می رسید؟ پیش او یوسف خجالت می کشید
دو ملک سر را به زیر انداختند... بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه، آمده اینجا حسین فاطمه؟!
صاحب روز قیامت آمده... گوئیا بهر شفاعت آمده
سوی من آمد مرا شرمنده کرد، مهربانانه به رویم خنده کرد
گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)... من کجا و دیدن روی حسین (ع) ؟
گفت آزادش کنید این بنده را،خانه آبادش کنید این بنده را
اینکه اینجا این چنین تنها شده...کام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشقم زاده است،گریه کرده بعد شیرش داده است
اینکه می بینید در شور است و شین...ذکر لا لا ئیش بوده یا حسین
سینه چاک آل زهرا بوده است، چای ریز مجلس ما بوده است
خویش را در سوزعشقم آب کرد، عکس من را بر دل خود قاب کرد
اسم من راز و نیازش بوده است، خاک من مهر نمازش بوده است
پرچم من را به دوشش می کشید ...پا برهنه در عزایم می دوید
اقتدا بر خواهرم زینب نمود، گاه می شد صورتش بهرم کبود
بارها لعن امیه کرده است... خویش را نذررقیه کرده است
تا که دنیا بوده از من دم زده، او غذای روضه ام را هم زده
اینکه در پیش شما گردیده بد ،جسم و جانش بوی روضه می دهد
حرمت من را به دنیا پاس داشت ،ارتباطی تنگ با عباس داشت
نذر عباسم به تن کرده کفن...روز تاسوعا شده سقای من
گریه کرده چون برای اکبرم، با خود او را نزد زهرا می برم
هر چه باشد او برایم بنده است... او بسوزد صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شود ، باعث خوشحالی عدا شود
در قیامت عطر و بویش می دهم؛ پیش مردم آبرویش می دهم
باز بالاتر به روز سر نوشت...میشود همسایه ی من در بهشت
آری آری هر که پا بست من است !
نامه ی اعمال او دست من است
واقعه ی کربلا اتفاق می افتد ...
هرگاه ؛
دلت با دینت نباشد ،
قدمت با قلمت نباشد ،
و عملت به قولت نباشد ...
آری بدون شک اتفاق می افتد ؛
هرگاه ... هرگاه ... هرگاه ...
گفت ضمایر را بشمار!
گفتم من ، من ، من ، من ...
گفت فقط من !!!؟؟؟
گفتم آری همگی رفته اند زیارت ارباب
و فقط منم که اینجا تنها مانده ام ...
سلام ارباب من تا بحال هر کاری کردم خودم نبودم اما دیگه میخوام خودم باشم فقط یک بار دیگه خودت و علمدارت رو ببینم قول میدم این دفعه آدم بشم ای پسر زهرا این فرصت رو ازم نگیر امروز روز اول عزای شماست تو رو به باب الحوائج ردم نکن من منتظر اجازه شمام و قول میدم دستم همچنان بالا باشه
دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم
بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم
فردا که کسی را به کسی کاری نیست
دامان حسین اگر نگیرم چه کنم