آیت الله بهجت (ره) :
برای دوری از ریا : لاحول و لاقوة الا بالله زیاد بگویید.
برای درمان عصبانیت : زیاد صلوات بفرستید.
برای تمرکز فکر : لااله الا الله زیاد بگویید.
برای رفع اختلاف زوجین : صدقه متعدد به افراد متعدد بدهید.
پس از آفرینش آدم ،خدا گفت به او:
نازنینم آدم،با تو رازی دارم،اندکی پیشتر آی.آدم آرام و نجیب آمد
پیش،زیر چشمی به خدا می نگریست؛محو لبخند غم آلود خدا،دلش انگار گریست.
نازنینم آدم،(قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید)یاد من باش که بس
تنهایم.بغض آدم ترکید،گونه هایش لرزید ،وبه خدا گفت:من به اندازه
ی.......من به اندازه ی گل های بهشت........نه.......به اندازه ی
عرش.......نه ........نه،........من به اندازه ی تنهاییت ای هستی من
؛دوستدارت هستم.
آدم کوله اش را برداشت.خسته و سخت قدم برمی داشت،راهی ظلمت پرشور
زمین.طفلکی بنده غمگین،آدم؛در میان لحظه ی جانکاه هبوط،باز از خدا شنید که
گفت:نازنینم آدم،نه به اندازه ی تنهایی من،نه به اندازه عرش،نه به اندازه
ی گل های بهشت.. که به اندازه ی یک دانه ی گندم فقط یادم باش.
{نازنینم آدم،نبری از یادم}
صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً
هیچ رنگی زیباتر از رنگـــــ خــدا نیست
روزى حضرت عیسى در مناجاتش با خداوند عرضه داشت: پروردگارا دوستى از دوستارانت به من بنما، خطاب رسید به فلان محل برو که ما را در آنجا دوستى است، مسیح به آن محل موعود رفت زنى را دید که نه چشم دارد و نه دست و نه پاى، روى زمین افتاده و زبانش مترنم به این ذکر است:
« الحمدالله على نعمائه والشکر على آلائه »
خدا را بر نعمتهاى ظاهریاش سپاس و بر نعمتهاى باطنیاش شکر.
آن حضرت از حالت آن زن شگفت زده شد، پیش رفته و به او سلام کرد، زن گفت: علیک السلام یا روح الله! فرمود اى زن تو که هرگز مرا ندیدهاى از کجا شناختى من عیسى هستم، زن گفت: آن دوستى که تو را به سوى من دلالت کرد برایم معلوم نمود که تو روح الله هستى، فرمود: اى زن تو از چشم و دست و پا محرومى، اندامت تباه شده! زن گفت: خدا را ثنا میگویم که دلى ذاکر و زبانى شاکر و تنى صابر دارم، خدا را به وحدانیت و یگانگى یاد میکنم که هرچه را میتوان با آن معصیت کرد از من گرفته، اگر چشم داشتم و به نامحرم نظر میکردم، اگر دست داشتم به حرام میآلودم و اگر پا داشتم دنبال لذات نامشروع میرفتم چه عاقبتى داشتم؟
این نعمتى که خدا به من داده به احدى از بندگانش نداده است.
منبع:خزینة الجواهر ،صفحه318
ما باید دیدمان را عوض کنیم و به نعمتهایی که خدا به ما داده توجه کنیم ،نه به کمبودها. یعنی در یک کلام در مسائل مادی به پایین دست خود نگاه کنیم
لطیفه :
کلاغی روی سر شخصی مدفوع کرد آن شخص سریع شروع کرد به شکر کردن .
شخصی سوال کرد : لباست پر از آلودگی شده و شکر می کنی
گفت :برای این شکر می کنم که ، اگر گاو پرواز می کرد چه خاکی به سر می کردم .