♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .
♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .

عطر ماه رمضان


بـاز هـوای سـحــرم آرزوســــت


خـلـوت و مـژگـان تـرم آرزوسـت

***

شـکـوه ی غـربـت نـبـرم ایـن زمـان


دسـت تـــو و روی تـو ام آرزوســت

***

خـسـتـه ام از دیـدن ایـن شـوره زار


چـشـم شـقـایـق نـگـرم آرزوســـت

***

واقـعـه ی دیـــدن روی تـــــو را


ثـانـیـه ای بـیـشـتـرم آرزوسـت


***


جـلـوه ی ایـن مـاه نـکـو را بـبـیـن


رنـگ و رخ و روی تـو ام آرزوسـت

***

ایـن شـب قـدر اسـت کـه مـا بـا همیـم؟


مـن شـب قـــــدری دگــــرم آرزوســـت

***

حـسِّ تـو را مـی کنم ای جـان مـن


عـزلـت بـیـتـی دگــــرم آرزوســــت

***

خـانـه ی عـشـِاق مـهـاجـر کـجـاست؟


در سـفــــرت بـــال و پـرم آرزوســـت

***

حـسـرت دل بـارد از ایـن شـعـر مـن


جـام مـیـی در حـرمـــم آرزوســـــت


***



کاش در این رمضان لایق دیدار شویم

سحرى با نظر لطف تو بیدار شویم

کاش منت گذارى به سرم مهدى جان

تا که همسفره تو لحظه افطار شویم



گفتگو با خدا



خدا : بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است .

بنده : خدایا ! خسته ام ، نمی توانم .خدا : بنده ی من ، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان .بنده : خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم .خدا : بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان .بنده : خدایا ! سه رکعت زیاد است .خدا : بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان .بنده : خدایا ! امروز خیلی خسته ام ! آیا راه دیگری ندارد ؟
خدا : بنده من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله .بنده : خدایا ! در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد !خدا : بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله .بنده : خدایا ! هوا سرد است ! نمیتوانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم .
خدا : بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب میکنیم .بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد .
خدا : ملائکه ی من ! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده ، او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده .ملائکه : خداوندا ! دوباره او را بیدار کردیم ، اما باز خوابید .خدا : ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست .
ملائکه : پروردگارا ! باز هم بیدار نمی شود !خدا : اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر میآورد .ملائکه : خداوندا ! نمی خواهی با او قهر کنی ؟خدا : او جز من کسی را ندارد ... شاید توبه کرد ...بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد هاخدا داری .




عاشقانه بخوان...


نمازهایت را عاشقانه بخوان،حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری،
قبلش فکر کن چرا داری نماز میخونی؟؟؟
آن وقت کم کم لذت میبری از کلماتی که تمام عمرداری تکرارشون میکنی.
تکرار هیچ چیز جز نماز در این دنیا قشنگ نیست.
هـرگـز نـمـازت را تـرک مـکـن
مـیـلیـون هـا نـفـر زیـر خـاک ،
بـزرگ تـریـن آرزویـشـان بـازگـشت بـه دنـیـاست
تـا سجـده کـنـنـد ... ولـو یـک سـجـده !

پاکی خدا



گویند جبرئیل امین نزد یوسف پیامبر بود ، جوانی از آنجا می گذشت …

جبرئیل گفت این جوان را می شناسی؟ این همان کسی است که در نوزادی به پاکی تو شهادت داد و ماجرای زلیخا به نفع تو تمام شد
یوسف دستور داد تا آن جوان را پیش او بیاورند و در حق او احسان فراوان کرد و به او هدایــای بی شماری داد و دستــور داد هر خواستــه ای دارد برآورده شــود
در آن حال یوسف متوجه گریه جبرئیل شد و دلیل آن را پرسید؛
جبرئیل گفت: ای یوسف ، تو عبد خدا هستی و در قبال کسی که در زمان نوزادی به پاکی تو شهادت داده چنین نیکی می کنی، حال به من بگو حال بنده ای که در شبانه روز ۵ بار نماز می خواند و در آن به پاکی خدا شهادت می دهد چگونه است و خدا با چنین بنده ای چگونه رفتار میکند … !!!
منبع:آل یس

نازنینم آدم..


پس از آفرینش آدم ،خدا گفت به او:

نازنینم آدم،با تو رازی دارم،اندکی پیشتر آی.آدم آرام و نجیب آمد پیش،زیر چشمی به خدا می نگریست؛محو لبخند غم آلود خدا،دلش انگار گریست.
نازنینم آدم،(قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید)یاد من باش که بس تنهایم.بغض آدم ترکید،گونه هایش لرزید ،وبه خدا گفت:من به اندازه ی.......من به اندازه ی گل های بهشت........نه.......به اندازه ی عرش.......نه ........نه،........من به اندازه ی تنهاییت ای هستی من
؛دوستدارت هستم.
آدم کوله اش را برداشت.خسته و سخت قدم برمی داشت،راهی ظلمت پرشور زمین.طفلکی بنده غمگین،آدم؛در میان لحظه ی جانکاه هبوط،باز از خدا شنید که گفت:نازنینم آدم،نه به اندازه ی تنهایی من،نه به اندازه عرش،نه به اندازه ی گل های بهشت.. که به اندازه ی یک دانه ی گندم فقط یادم باش.
{نازنینم آدم،نبری از یادم}


برابری در قرآن...به نظرتون اتفاقیه؟


    


دکتر طریق السوادان آیاتی را در قرآن مجید پیدا کرده‌ است که قید می‌کند موضوعی برابر با موضوعی دیگر است، مثلاً مرد برابر است با زن.
گرچه این مسئله از نظر صرف‌و‌نحو دستوری بی‌اشکال است اما واقعیت اعجاب‌آور این است که تعداد دفعاتی که کلمه مرد در قرآن دیده می‌شود 24 مرتبه و تعداد دفعاتی که کلمه زن در قرآن دیده می‌شود هم 24 مرتبه است، درنتیجه، نه تنها این عبارت از نظر دستوری صحیح است، بلکه از نظر ریاضیات نیز کاملاً بی‌اشکال است، یعنی 24=24.
با مطالعه بیشتر آیات مختلف، او کشف نموده‌است که این مسئله درمورد همه چیزهایی که در قرآن ذکر شده این با آن برابر است، صدق می‌کند. به کلماتی که دفعات به‌کار بستن آن در قرآن ذکر شده، نگاه کنید:
 
دنیا 115 / آخرت 115
ملائک 88 / شیطان 88
زندگی 145 / مرگ 145
سود 50 / زیان 50
ملت (مردم) 50 / پیامبران 50
ابلیس 11 / پناه جستن از  شر ابلیس 11
مصیبت 75 / شکر 75
صدقه ٧٣ / رضایت ٧٣
فریب خوردگان (گمراه شدگان) 17 / مردگان (مردم مرده) ١٧
مسلمین ۴١ / جهاد ۴١
طلا 8 / زندگی راحت ٨
جادو ۶٠ / فتنه ۶٠
زکات ٣٢ / برکت ٣٢
ذهن ۴٩ / نور ۴٩
زبان ٢۵ / موعظه (گفتار، اندرز) ٢۵
آرزو ٨ / ترس ٨
آشکارا سخن گفتن (سخنرانی) ١٨ /  تبلیغ کردن ١٨
سختی ١١۴ / صبر١١۴
محمد (صلوات الله علیه) ۴ / شریعت (آموزه های حضرت محمد (ص) ۴
مرد ٢۴ / زن ٢۴
همچنین جالب است که نگاهی به دفعات تکرار کلمات زیر در قرآن داشته باشیم:
نماز 5،   ماه ١٢، روز ٣۶۵
دریا  ٣٢، زمین (خشکی) ١٣
دریا +  خشکی = 45=13+32
دریا = %1111111/71= 100 × 45/۳۲
خشکی = % 88888889/28 = 100 × 45/13
دریا + خشکی = % 00/100
دانش بشری اخیراً اثبات نموده که آب 111/71% و خشکی 889/28 %  از کره زمین را فراگرفته است.
آیا همه اینها اتفاقی است؟
سوال اینجاست که چه کسی به حضرت محمد (صلوات الله علیه) اینها را آموخته است؟ قرآن هم دقیقاً همین را بیان می‌کند.

به رنگ خدا...


صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً


هیچ رنگی زیباتر از رنگـــــ خــدا  نیست

 
  " سوره بقره آیه 138 "

آخرشه..

http://www.uplooder.net/img/image/82/182c1c2be69861037578a36658ec3d0e/DSC_0354.JPG


من این "زمستان" را دوست دارم... 

و این رنگ سپید را..

که مرا یاد پاکی انسان می اندازد..

و پاکی باورها..

و پاکی دل ها..

و پاکی ایمان..

و زیبایی عشق..

و عظمت خالق..

و یک رنگی احساس..

من این فضا را دوست دارم..


اما به قول شاعر:


نرم نرمک میرسد اینک بهار..خوش به حال روزگار.. ツ


دیگه آخراشه! 92 سال خوبی بود..زندگی کردیم..بدست آوردیم..از دست دادیم..یاد گرفتیم..یاد دادیم..خدا باهامون بود..اما اگه یادمون با خدا نبود یعنی یه منفی قطـــور رفت تو کارنامه 92 مون!

گفتم منفی چون قابلیت حذف داره..خدا ارحم الرحمینه..بازم به بندش فرصت میده.. 


  پیشاپیش 93تون مبارکــــــــــ



پ ن:

عکس بالا آدم برفیه خدا بیامرز من در حیاط خونمونه :)

آب شدنشو با چشمام دیدم..غم انگیز بود ... !



همیشه یک قدم عقب ترند...





به آقا رســــول الله گفتند :خدا را قبول داریم ، تـــــو را نه!

به امیر المومنین گفتند : پیامبر را قبول داریم ، تــــــو را نه!

به امام خمینی گفتند امام زمــــان(عج) قبول داریم تـــــــــو را نه!

و به سید علی میگویند امام خمینی را قبول داریم تو را نه!

بی بصیرت ها همیشه یک قدم عقبند....