♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .
♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .

همــراه همیشگی...

گاهـــی

کسـی همراهیـَت نمـی کند

کسـی تو را نمـی فهمد

کسـی هم قدمـت نمی شود

خستـه می شوی از همه چیـز

مــی خواهــی از ایـن دنیــا پیــاده شوی

سخـت است...

و مـــن این روز ها

هم چنــان قدم می زنم

با همــآن همـراه همیشگــی

«حریم مشکــی من»


چــادرمـــ!






+خواهر چادر
ی من..این پارچه ای که به سر اندآختــی،جنسش فرق داره،حــرمت داره!

مشکی ‌ِ آرام

تمــآم ‌ ِ کمـد هـآ را زیــر و رو مـی کنم


لبـاس های بهاری


بارانـی هـآ


خانگـی هآ


مجلسـی هـآ


خستـ‌ه مـی شوم از این همـ‌ه رنگ و مـدل


نگـآهـم به تـو گـره کـ‌ه مـی خورد ،


آرامــ مـی شوم .


ساده بودنت ، دنیــآ مـی ارزد


مشکـیِ آرامِ من :)




کلامی با خواهرای دینی ام...



می گفتːحالا که جوونم دلم می خواد جوونی کنم.
خوش باشم.
از همه خوشگل ترباشم همه فقط به من نگاه کنن.
دلم نمی خواد مثل مادر بزرگ ها یه چادر چاقچور بکشم سرم و بچپم تو خونه اون وقت هیچ کس سراغم نمیاد.
خوب وقتی یه کم سنم رفت بالا ,به چهل پنجاه رسیدم یه سفر می رم مکه و بعدش توبه می کنم.
نماز می خونم.
روسری سر می کنم. 
حالا کو تا اون موقع!خیلی وقت دارم...

بنده خدا نمی دونست مهلت زنده بودنش خیلی محدوده.بعد از تصادف حتی فرصت استغفار هم پیدا نکرد...


جنگ حق و باطل ...

مقتدر مظلوم - جنگ حق و باطل + سرود ملی حجاب

روزی جنگ حق و باطل در جبهه های جنگ بود...
امروز روی پاچه ی شلوار ما !
خواهرم نکند شرمنده روی همت ها و باکری ها و صیادها شویم...



پ.ن: کعبه هم با چادرش زیباتر است...

اول خودمــــــــ

به دختر خانمها می گیم حجاب ...........

میگن خب پسرا نگاه نکنن
به آقا پسرها میگیم نــــــــــگاه ...........
میگن خب دخترا اینجوری نگردن


من میگم: من اگر برخیزم ... تو اگر برخیزی ... همه بر میخیزند من اگر بنشینم


... تو اگر بنشینی ... چه کسی برخیزد؟؟؟ به جای انداختن توپ تو زمین دیگران


بیاید از خودمون شروع کنیم.....