جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد
شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها
سلام...وبلاگ ما بروز شد...
سپاس[گل]
ست شده مانتوی تو با شال و با شلوار جین
می خری عطر از فرانسه کفش ، از بازار چین
کفش صندل، پای بی جوراب و لاکی صورتی
هرکسی را می کشد سمت خودش این ویترین
با چنین وضعی خصوصا راه وقتی می روی
هیچ چیزی کم نداری شیک شیکی آفرین
در غروبی دعوتت کردم به کافی شاپ دِه
چای خوردن با تو می چسبدغروبی نازنین
ناز کردی برنگشتم هی هوایی تر شدم
پیش خود گفتم که شاید قسمتم باشد همین
حیف بودی او فریبت داد و رفت از روستا
بقیه را رمزی بگویم یا ولش کن نقطه چین...
سلام ..یواش یواش داریم بی معرفتارو میشناسیم.//