«تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد»
«دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی»
دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است مرا به ساحل باران ببر، دلم تنگ است
شعری که آیت الله بهجت همیشه باخودشون زمزمه میکردن: این همه لاف زن و مدعی اهـــل ظهــــور... پس چــ ــرا یار نیـ ـامد که نـثــارش باشیــم... سالها منتـــظر سیصد اندی مــرد است... آنقدر مــ ـــرد نبودیم که یــارش باشــــیم اگر آمــد هبراز رفتن مارا بدهیـــد به گمانم که بنـــانیســت کنــارش باشیـم...
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کنگفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن!ممنون آبجی
دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است
مرا به ساحل باران ببر، دلم تنگ است
شعری که آیت الله بهجت همیشه باخودشون زمزمه
میکردن:
این همه لاف زن و مدعی اهـــل ظهــــور...
پس چــ ــرا یار نیـ ـامد که نـثــارش باشیــم...
سالها منتـــظر سیصد اندی مــرد است...
آنقدر مــ ـــرد نبودیم که یــارش باشــــیم
اگر آمــد هبراز رفتن مارا بدهیـــد
به گمانم که بنـــانیســت کنــارش باشیـم...
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن!
ممنون آبجی