فارق از دنیا و قیل و قالش
حتی فراموش می کنم دردهای خود را
از ششمین شام محرم چشمهایم خیره مانده
به صحنه ای از شب عاشورا …
گویی حسین نوشته ی برادرش را سر تسلیم فرود آورده
و قاسم عهدی می بندد که حلاوتش عسل را از طعم انداخته و عطرش مشک را از اعتبار.
او راهی میدان می شود تا ازرق را به زیر بکشد که بدانند شیر بچه حسن نیز جمل می افکند.
آه ایکاش قلم می شکست و قتل صبر را ادا نمی کرد…
اگر گوشهایت را تیز کنی خواهی شنید صدای حسن را
که از روضه ی جنان قاسم را صدا می زند :
رو سفیدم کردی پدر!
منبع:حریـم مکتبــــــ