♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .
♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .

خدای خوبی داریم . . .



خدای خوبی داریم . . .

آنقدر خوب که با هر مقدار بار سنگین گناه ،

اگر پشیمان شویم و توبه کنیم باز هم مهربانانه ما را می بخشد . . .

و آنقدر بخشنده است که باز فرصت جبران را در اختیارمان می گذارد . . .

آری خدای خوبی داریم ...

خدایی که مشتاقانه ما را می نگرد ،

با چنین خدای بخشنده و مهربانی ؛

ناامیدی از درگاهش معنایی ندارد . . .

مــهربـان خـ ــدای مــ ـــن...

 

یونس ابن یعقوب از حضرت صادق علیه السلام نقل میکند که فرمود:
در خصوص مومنان ، هر بدنی که چهل روز آسیبی به آن وارد نشود ، ملعون است و دور از رحمت خداوند
گفتم : واقعا ملعون است ؟
فرمودند : بله .
گفتم : واقعا ؟
باز فرمودند : بله .
پس چون امام علیه السلام سنگینی مطلب را برای من مشاهده کردند، فرمودند:
ای یونس ! از جمله ی بلا و آسیب به بدن، همین خراش پوست و ضربه خوردن و لغزیدن و یک سختی و خطا کردن و پاره شدن بند کفش و چشم درد و مانند اینهاست، نه لزوما مصیبت های بزرگ.مومن نزد خداوند با فضیلت تر و گرامی تر از آن است که بگذارد چهل روز بر او بگذرد و گناهان او را پاک ننماید ، ولو به یک غم پنهانی در دل که نفهمد این غم از کجا حاصل شده است. به خدا قسم ، وقتی یکی از شما سکه های دِرهم را در کف دست وزن می کند و متوجه نقصان آن شده و غصه دار می شود ، سپس دوباره وزن می کند و متوجه می شود که وزنش درست بوده ، همین غصه کوتاه و گذرا موجب آمرزش برخی از گناهان اوست.
(بحارالانوار،ج76،ص354 به نقل از کنزالفواید)


منبع:حرفی برای گفتن


پیشنهاد میکنم این کلیپ رو دانلود کنید

دانلود کلیپ




 

آقا به من گفتند آقا...

siIwx8Q_535.jpg



آقا را که دید...
دست پدرش را رها کرد و به سمت ایشان دوید...
-آقا میشود چفیه تان را به من بدهید...
آقا لبخندی میزنند...
-چفیه را بدهید به آقا...
هر بار با او هم کلام شوی...
با ذوق کودکانه ای میگوید...
آقا به من گفتند آقا...


مهربانی ساده است...



مهربانی ساده است، ساده تر از آنچه فکرش را بکنی ؛
کاف
ی است به خودت ایمان داشته باشی و به معجزه مهر ...

کافی است به دستهایت فرمان دهی تا به جای تنبیه ،
آرام بر سر کودک سرکش کشیده شوند و موهایش را قلقلک دهند ...

کافی است به چشم هایت بیاموزی که چشم آیینه روح است ،
و عشق و مهربانی را می توان با نگاه در تمام عالم پراکند ...

کافی است به دلت یادآوری کنی همیشه دل هایی هستند
که درد امانشان را بریده و احتیاج به همدلی دارند ...

کافی است به گوشهایت یاد دهی که می توانند سنگ صبور باشند ،
حتی اگر صبوری سنگین شان کند ...

کافی است یاد بگیری انسان بودن فقط زنده بودن نیست ؛
باید زندگی کرد ،

و زندگی چیزی جز مهربانی و عشق ورزیدن به آفریده های خداوند نیست ...

صد بار اگر توبه شکستی باز آی..


یا مقلب القلوب !

همین امروز متحولم کن !

شاید عید باشد و من تا عید نباشم ...

میدانم تو به هفت سین نیاز نداری و تنها توبه ام را می خواهی ...

خدایا شرفِ نایل شدن به توبه را هم از تو میخواهم ...



نامه خدا به همه انسانها...

امروزصبح که از خواب بیدار شدی،
نگاهت می کردم،
امیدوار بودم که با من حرف بزنی،
...
حتی برای چند کلمه،
نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،
از من تشکر کنی،
اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،
مشغول انتخاب لباسی که میخواستی بپوشی،
وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضرشوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی:"سلام"،
اما تو خیلی مشغول بودی،
یک بار مجبور شدی منتظر شوی و برای مدت یک ربع ساعت کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی،
بعد دیدمت که از جا پریدی،
خیال کردم می خواهی چیزی به من بگویی،
اما تو به طرف تلفن دویدی ودر عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی.
تمام روز با صبوری منتظرت بودم،
با آن همه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی
متوجه شدم قبل از ناهار هی دورو برت را نگاه می کنی
شایدچون خجالت می کشیدی،
سرت را به سوی من خم نکردی!!!
تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوزخیلی کارها برای انجام دادن داری،
بعد از انجام دادن چند کار،
تلویزیون را روشن کردی،
نمیدانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟
در آن چیزهای زیادی نشان می دهندو تو هر روز مدت زیادی را جلوی آن می گذرانی،
در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط ازبرنامه هایش لذت می بری،
باز هم صبورانه انتظارترا کشیدم و تو درحالی که تلویزیون را نگاه می کردی،
شام خوردی و باز هم با من صحبتی نکردی!!!
موقع خواب،
فکر می کنم خیلی خسته بودی،
بعد از آن که به اعضای خانواده ات شب بخیر گفتی،
به رختخواب رفتی وفوراً به خواب رفتی،
نمی دانم که چرا به من شب یه خیر نگفتی،
اما اشکالی ندارد،
آخر مگر صبح به من سلام کردی؟!
هنگامی که به خواب رفتی،
صورتت را که خسته تکرار یکنواختی های روزمره بود،
را عاشقانه لمس کردم،
چقدر مشتاقم که به تو بگویم
چطور می توانی زندگی زیباترو مفیدتر را تجربه کنی...
احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام،
من صبورم،
بیش از آنچه تو فکرش را می کنی،
حتی دلم می خواهدبه تو یاد دهم که چطور با دیگران صبور باشی،
من آنقدردوستت دارم که هر روز منتظرت هستم،
منتظر یک سرتکان دادن، یک دعا،
یک فکر یاگوشه ای از قلبت که بسوی من آید،
خیلی سخت است که مکالمه ای یکطرفه داشته باشی،
خوب،
من باز هم سراسر
پر ازعشق منتظرت خواهم بود،
به امید آنکه شاید فرداکمی هم به من وقت بدهی!
آیا وقت داری که این نامه را برای دیگر عزیزانم بفرستی؟
اگر نه،
عیبی ندارد،
من می فهمم و سعی می کنم راه دیگری بیابم،
من هرگز دست نخواهم کشید...
دوستت دارم

خدای من ، خداییست...

 


خدای من خداییست که دست گیر است نه مچ گیر!


دستم را میگیرد همان طور که هستم!

بدون پیش شرط

همین و بس ...


***

خدای من همان خداییست

که بدون هیچ انتظاری همه را دوست دارد

و وفادارترین معشوق هم اوست

که انسان را پس از همه خطاها

و دل دادن به دنیا و اهل دنیا

در آغوش عشق میپذیرد . ..



***



خدای من خداییست

که اگر سرش فریاد کشیدم

به جای اینکه با مشت به دهانم بزند

با انگشتان مهربانش نوازشم می کند

و می گوید میدانم جز من کسی نداری