حماسه از چشمهای تو آغاز میشود در روزی داغ و خونآلود .
رشادت یعنی «تو» ؛ وقتی که در رکاب پدر ، تار و پود حادثه را شمشیر زدی
امروز میآیی ؛ عَلَم عشق بر دوشت ،
با نشانهای از آن سوی آسمان ، و زمین با خندههای نخستینت ، شکفتن آغاز میکند
در وجودت تکهای از بهشت جا مانده است ؛آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب می راود .
روشنای چهرهات با اُفقهای دور و درخشان نسبت دارد.ریشهات از مقدمترین رودخانه آب میخورد.
نخلها، پیش قامتت کوچک مینمایند، ای بزرگِ دوست داشتنی!همسفره همیشگی توست.
قبایل عرب از گندمزار شجاعت تو نان میخورند.که نفسهای شیعه را بریده بریده میخواهند.
در آغوش باران زاده شدهای و از سینه بهار، شیر نوشیدهای.محرم در محرم تصویر تابناک توست که بر صفحه خونرنگ عاشورا میدرخشد.
لبهای ترک خوردهات، سالهاست فرات را سر در گریبان نگه داشته است.ردّ نگاههای پر هیبت توست که بر جا میخکوبم میکند. تو اردیبهشت فصلهای جهانی.
خاکستریترین روزها را خورشید کلامت به تپش وا میدارد.بهار آمدنت را آواز میخوانند.
منبع:حریـم مکتبــــــ
ببین در چشمشان اشک محن را بـبـین بر پـیکر آن ها کفن را،
بـرای جــان فشانی در منـایـت بده رخصت دو اسماعیل من را
این بار نوبت عشق بازی زینب(سلام الله علیها) شد…
دو دسته گلش را سپید پوش کرد…
سپید پوش کرد تا با سرخی خونشان سپید رویش کنند…
دسته گل هایش را به میدان میفرستد تا نبینند…
تا نبینند بی کس شدن مادر را، کوفه را، شام را، بازار یهودی ها را…
تا نبینند آنچه حسن(علیه السلام) سال ها پیش دیده…
«عونم، محمدم! مبادا صدایم کنید… نمیتوانم شرمندگی برادر را ببینم…»
دید پرپر شدند، اما باز،
جز تب بندگی عشق نداشت،
پای از خیمه ها برون ننهاد،
تاب شرمندگی عشق نداشت…
آری، رسم این خانواده این چنین است:
زینب شرمنده حسین، حسین شرمنده زینب، عباس شرمنده…
برای آنـــکه نـبـیـنم شــرم مـادرتان
میان این همه لبخند دست و پا نزنید
منبع:حریـم مکتبــــــ
امآم خآمنــــــــه ای!
مرآ بخآطـــــــــر اینکه دوستتــــ دآرم , زخم زبـــــــــآن می زنند ...
بگذآر هرچــــــــــه می خوآهنــــــــد بگوینـــــــــد
به اینکــــــــه آن دنیــــــــآ مرآ در صفـــــ عآشقآنتـــــ قرآر دهنــــد می ارزد
بخــــــدآ می ارزد
بخــــــدآ می ارزد
... دیوآنـــــــه نیستـــــــم !
فقط و فقط طوری “خآص” که دیگـــــــران نمیتواننـــد "...."
تــــــو رآ “دوستـــــ” دارم
... و چه سآده لوح انـــــــــد آنآن کــــــه می پندآرنــــــــد
کـــــه اگر عکس تو رآ به دیوآر هآی خآنــــــــه ام آویختــــــــه ام
برای "...." استـــ !!!
و نمیدآننـــــــــد که من دیوآر هـــــــــآی زندگی،
وخآنــــــــه ام رآ
به عکس زیبآی تــــــــــو آویختــــــــه ام....
+ الماس اگر چه از همه جواهرها شفاف تر است. سخت تر نیز هست.ماندن در صف عاشورایی امام عشق تنها با یقین مطلق ممکن است. و ای دل ! تو را نیز از این سنت لا یتغیر خلقت گریزی نیست. نپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزموده اند و لا غیر.صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است.
خون دادن برای خمینی زیباست…
اما خون دل خوردن برای خامنه ای از آن زیباتر است.(شهید آوینی)
مهربانی ساده است، ساده تر از آنچه فکرش را بکنی ؛
کافی است به خودت ایمان داشته باشی و به معجزه مهر ...