♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .
♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .

من از آلوده شدن ِحوای شهر می ترسم ...





آلودگــــی هوای شـــهر
حـل شدنـــی ســت

مـــن از آلـــوده شدن ِحــــوای شــهر
می ترســـــم ...

شما در حق من ظلم کردید ...

سلام
نام من چادر است ..نام مادرم حجاب و پدرم عفاف است …
روزگارم بد است و از همه شما دلگیرم …

شما از من که میراث خانمی پهلو شکسته هستم خوب محافظت نکردید ، هیچ وقت یادم نمیرود … از کوچه تا بین در و دیوار همیشه همراهش بودم وقتی زمین خورد ، خاکی شدم … وقتی سیلی خورد ، در صورتش بودم ، وقتی بین در و دیوار محسنش سقط شد ، خونی شدم … خوب میدانم چه دردی کشید تا من را برای شما به ارث گذارد…
و شما با من چه کردید ؟؟؟ شما کار را به جایی رساندید که میخواهند مرا با زور و بگیر و ببند به دیگران غالب کنند و من خوب میدانم چرا کارم به اینجا کشیده شده … از شماست که برماست …
شنیدم که میگفتید اگر میخواهی کسی را خراب کنی از او بد دفاع کن و شما با من همین کار را کردید !
اگر شمایی که خود را وارثان من میدانید درست رفتار میکردید و حرمتم را حفظ میکردید وضعیت من اینگونه نبود …
عده ای مرا تبدیل به استتاری برای گناهانتان کردید تا بگویند فلانی زیر چادر هر کاری میکند و باعث شدید قداستم کمرنگ شود …
مرا وسیله تکبر و فخر فروشی و خود برتر بینی کردید …
مرا تبدیل به شنلی کردید تا در میان سیاهی من ، رنگی بودن کفش و جوراب ها و مانتوهای رنگارنگتان بیشتر جلوه کند …
عده ای مرا به تمسخر گرفتید و از میان من دست های عریان و موهایتان را بیرون گذاشتید …
مرا به هر جایی بردید … از شانه به شانه ی نامحرم در تاکسی و دانشگاه و میان پسر ها تا کافی شاپ و محیط های فاسدتر …
هنر پیشه هایتان مرا فقط برای فیلم بازی کردن خواستند و شما هم با من فیلم بازی کردید تا در نقش دختری معصوم باشید …
به سیاهی رنگم ایراد گرفتند … و شما سعی کردید مرا عوض کنید !!!
عده ای از شما به من مدل دادید ، تقصیر خودتان را گردن من انداختید و شکل مرا عوض کردید تا مثلا محبوب تر شوم … مرا تبدیل به مانتوهای براق و لبنانی و ملی و اندامی کردید …
شما به میراث فرهنگیتان دست نمیزنید و آن را تغییر نمیدهید اما در من که میراثی گرانبهاتر بودم دست بردید و هویتم را از من گرفتید …
به من خیانت کردید و من را که قرار بود جلوی زینت ها را بگیرم تبدیل به زینت کردید ، از زیر من روسری های رنگارنگ بیرون زدید و یادتان رفت برای چه چیز آمده ام و اگر قرار بود زیبا باشم زیبا به شما میرسیدم …
شکایت شما را خواهم کرد …
به شما توصیه میکنم به جای عوض کردن و مدل دادن به من خودتان را عوض کنید ، به جای اینکه مرا به شوی لباس بکشانید نگاهی به خودتان بیندازید شاید ایراد از خودتان باشد …



98271673938788998071.jpg




برابری در قرآن...به نظرتون اتفاقیه؟


    


دکتر طریق السوادان آیاتی را در قرآن مجید پیدا کرده‌ است که قید می‌کند موضوعی برابر با موضوعی دیگر است، مثلاً مرد برابر است با زن.
گرچه این مسئله از نظر صرف‌و‌نحو دستوری بی‌اشکال است اما واقعیت اعجاب‌آور این است که تعداد دفعاتی که کلمه مرد در قرآن دیده می‌شود 24 مرتبه و تعداد دفعاتی که کلمه زن در قرآن دیده می‌شود هم 24 مرتبه است، درنتیجه، نه تنها این عبارت از نظر دستوری صحیح است، بلکه از نظر ریاضیات نیز کاملاً بی‌اشکال است، یعنی 24=24.
با مطالعه بیشتر آیات مختلف، او کشف نموده‌است که این مسئله درمورد همه چیزهایی که در قرآن ذکر شده این با آن برابر است، صدق می‌کند. به کلماتی که دفعات به‌کار بستن آن در قرآن ذکر شده، نگاه کنید:
 
دنیا 115 / آخرت 115
ملائک 88 / شیطان 88
زندگی 145 / مرگ 145
سود 50 / زیان 50
ملت (مردم) 50 / پیامبران 50
ابلیس 11 / پناه جستن از  شر ابلیس 11
مصیبت 75 / شکر 75
صدقه ٧٣ / رضایت ٧٣
فریب خوردگان (گمراه شدگان) 17 / مردگان (مردم مرده) ١٧
مسلمین ۴١ / جهاد ۴١
طلا 8 / زندگی راحت ٨
جادو ۶٠ / فتنه ۶٠
زکات ٣٢ / برکت ٣٢
ذهن ۴٩ / نور ۴٩
زبان ٢۵ / موعظه (گفتار، اندرز) ٢۵
آرزو ٨ / ترس ٨
آشکارا سخن گفتن (سخنرانی) ١٨ /  تبلیغ کردن ١٨
سختی ١١۴ / صبر١١۴
محمد (صلوات الله علیه) ۴ / شریعت (آموزه های حضرت محمد (ص) ۴
مرد ٢۴ / زن ٢۴
همچنین جالب است که نگاهی به دفعات تکرار کلمات زیر در قرآن داشته باشیم:
نماز 5،   ماه ١٢، روز ٣۶۵
دریا  ٣٢، زمین (خشکی) ١٣
دریا +  خشکی = 45=13+32
دریا = %1111111/71= 100 × 45/۳۲
خشکی = % 88888889/28 = 100 × 45/13
دریا + خشکی = % 00/100
دانش بشری اخیراً اثبات نموده که آب 111/71% و خشکی 889/28 %  از کره زمین را فراگرفته است.
آیا همه اینها اتفاقی است؟
سوال اینجاست که چه کسی به حضرت محمد (صلوات الله علیه) اینها را آموخته است؟ قرآن هم دقیقاً همین را بیان می‌کند.

درفرهنگ آزادی...

از خاطره اش در مورد سفر به فلان کشور می گفت



((ساعت 3 شب بیرون بودم زن رفتگر را می دیدی که در اون دل شب تک وتنها کار می کرد و کسی باهاش کار نداشت))

شاید منظورش این بود اگر او در ایران بود امنیتش به خطر می افتاد

برای این منظورش پاسخ مناسبی داشتم

اما آنچه فکر منو به خود مشغول کرد این سوال بود


در پناه خانواده بودن و تربیت فرزند را اسارت نامیدیم و نام  کارگری و چشمداشت به حقوق بیرون منزل را ؛ آزادگی نامیدیم

آنچه در این فرهنگ آزادگی برای زنان تعریف شد (و نه آنچه توسط خالق هستی برای زنان تعریف می شد)

نوزادان و خردسالانی را می بینی که خواب آلود صبح زود ؛ به آسایشگاه کودکمندان سپرده می شوند تا کمبود بالین مادر را احساس نکنن


در این فرهنگ آزادگی

در سردی زمستان خورشید بالا نیامده ؛ زنانی را در کنار خیابانها و زیر پلها بخود پیچیده می بینی که منتظر اتوبوس شرکتشان ایستاده اند و یا پا به پای مردان برای سوار شدن به مترو یا اتوبوس می دوند

در این فرهنگ آزادگی

زنان کرکره خشکیده  مغازه ها را بالا می کشند به امید نانی یا نوایی

در فرهنگ آزادگی

زن می تواند راننده تریلی شود ؛ در معادن کار کند ؛ به سربازی برود و مثل کارگران در محلهای بخصوص ؛ منتظر پیمانکاران جنسی خود باشد

در فرهنگ آزادگی

دیگر از اون لطافتهای  زنانه در خانواده خبری نیست که دل هر مردی را آب کند و او را به انگیزش و کار وادار کند و ناموس حرف اول را بزند


در فرهنگ آزادگی
می توانی دردهایی که در چین و چروکهای صورت زنانه شان  نوشته شده بخوانی

دستها و خستگی های مردانه اش را ببینی


در این فرهنگ

به او یاد داده اند آزادگی یعنی به تنهایی می تواند گلیمش را از آب بیرون بکشد

آزادگی یعنی نه توسری نه روسری

به او گفتند هچون مردان می تواند مشت بکوبد ؛ فحشهای آبدار بگوید؛ برای التیام اعصابش سیگار بکشد و با قرص بخوابد

دیگر در اینجا ؛ جمله خانومها مقدمند معنی ندارد

در این فرهنگ
دیگر تشخیص اینکه کسی که از روبرو می آید زن است یا مرد برای تو دشوار خواهد بود

در این فرهنگ

فست فودها و غذاهای آماده ؛ جای قرمه سبزی های تو را خواهند گرفت



منبع:دختران ماه پیشونی