♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .
♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .

داستان خداشناسی




« مردی می خواست کاملا خدا را بشناسد . ابتدا به سراغ افراد و کتابهای مذهبی رفت ، اما هر چه جلوتر رفت گیج تر شد . افراد و کتاب های نوع دیگر را نیز امتحان کرد اما به جایی نرسید .
خسته و نا امید راه دریا را در پیش گرفت . کنار ساحل کودکی را دید که مشغول پر کردن سطل آب کوچکی از آب دریا بود . سطل پر و سر ریز می شد اما کودک همچنان آب می ریخت .
مرد پرسید : (چه می کنی؟) کودک جواب داد : (به دوستم قول دادم همه آب دریا را در این سطل بریزم و برایش ببرم)
تصمیم گرفت پسر را نصیحت کند و اشتباهش را به او بگوید ، اما ناگهان به اشتباه خود هم پی برد که می خواست با ذهن کوچکشخدا را بشناسد و کل جهان را در آن جا دهد ! فهمید که با دلش باید به سراغ خدا برود .
به کودک گفت : (من و تو یک اشتباه را مرتکب شده ایم)


مولوی می گوید : هر چه اندیشی پذیرای فناست آنچه در اندیشه ناید آن خداست »


 

نظرات 3 + ارسال نظر
فآطِـ ـمِهْ دوشنبه 10 آذر 1393 ساعت 19:43 http://persian4ever.blogfa.com/

عجـــب !!!
مـــا خودمونو بترکونیمم نمیتونیم کاملا خدارو بشناسیم
فراتر از درکِ ماست ...

رنگ شب پنج‌شنبه 13 آذر 1393 ساعت 17:56 http://nightcolor22.blogfa.com

آدم‌ها

می آیند

و می روند

ولی

در دلتنگی هایمان‌‌

شعرهایمان‌‌

رویای خیس شبانه‌‌مان می مانند‌‌‌

جا نگذارید ..........

هر چه می آورید را با خودتان ببرید‌

به خواب و خاطره‌‌‌ی آدم برنگردید ....

الهه عسلی پنج‌شنبه 20 آذر 1393 ساعت 00:51

خدا ....تعرفی نمیشه براش گفت ...فاطمه ی چش سفیدچقدر سوت وکوره همه جا ...درپناه حق به یادتونم

به به الهه عسلی خان!
چشمون به جمالتون کدر شد

من چه برنامه هایی دارم برا بعد کنکور!!!!






ک بعدش همه یادم میره

بازم بیا:(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد