♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .
♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .

شب چهارم محرم الحرام


shabe 4 moharram

ببین در چشمشان اشک محن را         بـبـین بر پـیکر آن ها کفن را،

بـرای جــان فشانی در منـایـت          بده رخصت دو اسماعیل من را

 

این بار نوبت عشق بازی زینب(سلام الله علیها) شد…


دو دسته گلش را سپید پوش کرد…


سپید پوش کرد تا با سرخی خونشان سپید رویش کنند…


دسته گل هایش را به میدان میفرستد تا نبینند…


تا نبینند بی کس شدن مادر را، کوفه را، شام را، بازار یهودی ها را…


تا نبینند آنچه حسن(علیه السلام) سال ها پیش دیده…


«عونم، محمدم! مبادا صدایم کنید… نمیتوانم شرمندگی برادر را ببینم…»



دید پرپر شدند، اما باز،

جز تب بندگی عشق نداشت،

پای از خیمه ها برون ننهاد،

تاب شرمندگی عشق نداشت…


 

آری، رسم این خانواده این چنین است:


زینب شرمنده حسین، حسین شرمنده زینب، عباس شرمنده…


 

برای آنـــکه نـبـیـنم شــرم مـادرتان

میان این همه لبخند دست و پا نزنید

 


منبع:حریـم مکتبــــــ


نظرات 1 + ارسال نظر
رنگ شب پنج‌شنبه 8 آبان 1393 ساعت 11:28

ما هنوز
لذت نزدیکی به تو را
نچشیده ایم
این حال و هوای خوب محرم
لذت دور شدن
از خودمان است!...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد