♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .
♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .

نامه خدا به همه انسانها...

امروزصبح که از خواب بیدار شدی،
نگاهت می کردم،
امیدوار بودم که با من حرف بزنی،
...
حتی برای چند کلمه،
نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،
از من تشکر کنی،
اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،
مشغول انتخاب لباسی که میخواستی بپوشی،
وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضرشوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی:"سلام"،
اما تو خیلی مشغول بودی،
یک بار مجبور شدی منتظر شوی و برای مدت یک ربع ساعت کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی،
بعد دیدمت که از جا پریدی،
خیال کردم می خواهی چیزی به من بگویی،
اما تو به طرف تلفن دویدی ودر عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی.
تمام روز با صبوری منتظرت بودم،
با آن همه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی
متوجه شدم قبل از ناهار هی دورو برت را نگاه می کنی
شایدچون خجالت می کشیدی،
سرت را به سوی من خم نکردی!!!
تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوزخیلی کارها برای انجام دادن داری،
بعد از انجام دادن چند کار،
تلویزیون را روشن کردی،
نمیدانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟
در آن چیزهای زیادی نشان می دهندو تو هر روز مدت زیادی را جلوی آن می گذرانی،
در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط ازبرنامه هایش لذت می بری،
باز هم صبورانه انتظارترا کشیدم و تو درحالی که تلویزیون را نگاه می کردی،
شام خوردی و باز هم با من صحبتی نکردی!!!
موقع خواب،
فکر می کنم خیلی خسته بودی،
بعد از آن که به اعضای خانواده ات شب بخیر گفتی،
به رختخواب رفتی وفوراً به خواب رفتی،
نمی دانم که چرا به من شب یه خیر نگفتی،
اما اشکالی ندارد،
آخر مگر صبح به من سلام کردی؟!
هنگامی که به خواب رفتی،
صورتت را که خسته تکرار یکنواختی های روزمره بود،
را عاشقانه لمس کردم،
چقدر مشتاقم که به تو بگویم
چطور می توانی زندگی زیباترو مفیدتر را تجربه کنی...
احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام،
من صبورم،
بیش از آنچه تو فکرش را می کنی،
حتی دلم می خواهدبه تو یاد دهم که چطور با دیگران صبور باشی،
من آنقدردوستت دارم که هر روز منتظرت هستم،
منتظر یک سرتکان دادن، یک دعا،
یک فکر یاگوشه ای از قلبت که بسوی من آید،
خیلی سخت است که مکالمه ای یکطرفه داشته باشی،
خوب،
من باز هم سراسر
پر ازعشق منتظرت خواهم بود،
به امید آنکه شاید فرداکمی هم به من وقت بدهی!
آیا وقت داری که این نامه را برای دیگر عزیزانم بفرستی؟
اگر نه،
عیبی ندارد،
من می فهمم و سعی می کنم راه دیگری بیابم،
من هرگز دست نخواهم کشید...
دوستت دارم
نظرات 1 + ارسال نظر
نازنین جمعه 29 آذر 1392 ساعت 11:04

وای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد